آخرین صاحب لوا
خدای من !!!
گاهی وقت ها که سعی می کنم تو را راضی کنم انقدر با تو خوش می شوم که هرچه غم دارم را فراموش می کنم آن زمان دلم می خواهد هیچ وقت از تو جدا نشوم
اما امان از دست دلم !
وقتی که تو را نمی یابم همیشه کسل هستم و بدنبال راهی که مرا خوشحال کند اما چه فایده هر چقدر هم خوشحال شوم باز هم کوتاه مدت است اگر هم حتی خودم را غرق در لذات دنیوی (ازحلالش تا به حرامش) کنم بازهم تمام شدنی است آنچه باقی است و همیشه می ماند تویی!
کل من علیها فان و یبقی ذوالجلال و الاکرام
کل شییی هالک الا وجه
خدای من!
چه کنم با این نفس بد کارم؟
چه کنم که تو را بخواند؟
چه کنم که هر لحظه در یاد تو باشد؟
چه کنم که خطا نکند؟
چه کنم که تو را حس کند؟
خدایا خودت گفتی
ادعونی فاستجب لکم
و خودت وعده دادی پس اجابت کن
حالا تو را می خوانم
الهی
مددت یدی
دستم را بگیر که سخت در دسته ی گمراهانم
دستم را بگیر که سخت غرق دنیا شدم
دستم را بگیر چون عهد الست را فراموش کردم
دستم را بگیر که از تو دور شده ام
دستم را بگیر
صدایت می کنم
دستم را بگیر ای ارحم الراحمین!