ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: چهارشنبه 103 اردیبهشت 5

خواص سیب  
خواصى که پیشوایان اسلام در مورد سیب بیان فرموده اند، عبارتند از:
1- قال ابو عبدالله (ع ): التفاح نضوح المعدة
امام صادق (ع ) فرمود سیب مایه ترشح معده است .
سیب دهان را ضد عفونى مى کند، اسید اوریک و دیگر سموم را که جمع شده اند حل کرده و غده هاى بزاق دهان و ترشحات عصیر معدى را تقویت مى کند به این جهت سیب براى اشخاصى که در یک جا نشسته اند و حرکت نمى کنند بسیار مفید است
کسانى که نفس بدبویى دارند و خود و اطرافیان خویش از این موضوع در زحمت مى باشند باید یک ربع ساعت جعفرى بجوند و بعد تفاله هاى آن را از دهان بیرون بیندارند و یک سیب درختى را در دهان خوب جویده و بخورند
2- در اسلام دستور داده شده که قبل از خوردن سیب آنرا ببوئید.
عن الباقر(ع ): اذا اردت اکل التفاح فشمه ثم کله
امام باقر(ع ) مى فرماید: هر وقت خواستى سیب بخورى اول آنرا بو کن و سپس بخور.
بوئیدن سیب موجب نشاط و فرح مى گردد، و در ضمن باید توجه داشت موادى که در سیب تاره موجود است در آب سیب و کمپوت آن موجود نیست .
سیب سنگ کیسه صفرا و کلیه ها را حل مى کند
3- خاصیت ضد تب . (البته تبى که از گریپ و سرما خوردگى باشد.
عن الصادق (ع ): اطعموا محمومیکم التفاح فما من شى ء انفع من التفاح
به تب داران سیب بدهید، زیرا چیزى بهتر از آن نیست
.
هنگامى که مبتلا به گریپ سخت و مزمنى شده اید مدت دو یا سه روز رژیم سیب بگیرید و در این مدت فقط سیب را رنده کنید و بخورید. و از مصرف هر غذاى دیگر خود دارى کنید
4-  خاصیت ضد وبایى سیب .
شخصى بنام ابو یوسف مى گوید :در مکه بودیم وبا آمد همه مردم گرفتار آن شدند. من نیز گرفتار شدم به امام موسى ابن جعفر(ع ) نوشتم و خواستار مداواى آن گردیدم در جواب مرقوم فرمودند سیب بخور، خوردم و شفا یافتم .
از علائم مرض وبا، اسهال ، و استفراغ است و دانشمندان غذایى تاءثیر فوق العاده سیب را در ضد اسهال بودن آن شرح داده اند.
سیب براى امراض حصبه اى ، اسهال و اسهال خونى و ورم امعاء بسیار نافع است ، اسهال را بخوبى معالجه مى کند، و از طرفى مانع سوء هضم شده و به این ترتیب معده را منظلم مى سازد
براى مبارزه با دل بهم خوردگى و پیچش دل و استفراغ ، کوه گرفتگى ، دریا زدگى و هوا زدگى و ویار زنهاى آبستن ، بسیار اثر نیکو دارد و حربه برنده اى است
4- آرد سیب ، براى جلوگیرى از خون دماغ و سمومات .
در این مورد شخصى بنام ابن بکیر نقل مى کند:در شهر مدینه مبتلا به خون دماغ شدم ، دوستان من خدمت امام جعفر صادق (ع ) رفتند، و از آن حضرت داروى آنرا خواستند، حضرت فرمود به او آرد سیب توام با آب بخورانید، پس من آشامیدم و خون دماغ قطع شد.
براى تهیه آرد سیب باید سیب را خشک کرد و سپس آرد نمود.
سیب خشک علاوه بر جلوگیرى از ترشح زردابه میکربى ، دافع سموم (اسید اوریک کلسترل و...) نیز مى باشد
و از این رو در روایت دیگر امام ششم (ع ) آرد سیب را براى دفع سموم تجویز فرموده چنین مى گوید:
من براى شخص مسموم دوایى بهتر از آرد سیب نمى شناسم
5- سیب را امام ششم (ع ) براى خیلى از امراض بطور عموم نیکو دانسته است چنانکه مى خوانیم .
لو یعلم الناس ما فى التفاح ماداووامرضاهم الا به
اگر مردم مى دانستند که خداوند در سیب چه خواصى قرار داده مریضهاى خود را با سیب مداوا مى کردند.
براى آنکه بدانیم ارزش غذایى و دارویى سیب منحصر بآنچه گفته شد نمى باشد خوبست مصارف سیب را براى معالجه ها در اینجا یاد آور شویم :
سیب یکى از بهترین میوه هاى معجزه آسا است . زیرا هم خاصیت خنثى کردن سم و هم قدرت غذایى دارد سیب به علت داشتن مواد قلیایى ، اسید اوریک را حل مى کند و ترشحات غدد بزاق و معده را مساعت و متعادل مى سازد، براى معالجه مرض چاقى بسیار نیکو است . و همچنین براى بیماران کبدى ، معده اى ، مجارى ادرار و سینه درد، نافع مى باشد، بعلت داشتن فسفر، اعصاب و مغز را تقویت مى کند... ادرار را زیاد مى کند، مجارى ادرار و معده و سینه را باز و زهکشى مى نماید.
سیب براى مبتلایان بمرض مفاصل ، زیاد تجویز مى شود سنگهاى کلیه را دفع مى نماید، بوسیله املاح خود، آلبومین غذا و نسوج را از بین مى برد. براى سینه و مجارى تنفس بسیار نافع است ، پخته آن براى هضم غذا مفید بوده و سوء هاضمه را از بین مى برد
سیب ، پماد زخمها 
سیب را با روغن مایع نباتى مخلوط کرده و روى زخم و جراحات مختلف گذارده ، جراحات را مداوا مى کند، بهمین جهت است که کلمه پوماد از کلمه پوم که بمعنى سیب است مشتق شده است .
اگر سیب را در هاون انداخته و بکوبند و آنرا در شیره خودش بپزند مرهمى را بوجود خواهد آورد که زخمهاى خیلى شدید و سخت را معالجه و درمان خواهد نمود.
آب سیب را اگر به مقدار مساوى با روغن زیتون مخلوط کنند داراى همان خواص براى معالجه انواع زخمها مى باشد.


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در سه شنبه 87/2/31 و ساعت 2:11 عصر | نظرات دیگران()

 امام صادق علیه السلام مى فرماید:
زن زیبایى را روز قیامت در دادگاه عدل الهى حاضر مى کنند که بخاطر جمال و زیبایى خود به گناه افتاده است ؛ مى پرسند:
چرا گناه کردى ؟
در پاسخ مى گوید:
خدایا! چون مرا زیبا آفریدى به این جهت به گناه آلوده شدم . خداوند دستور مى دهد مریم را مى آورند، و به آن زن گفته مى شود که تو زیباتر بودى یا مریم ؟ در حالى که او را زیبا آفریدیم ، اما، او به خاطر جمال خود فریب نخورد.
آنگاه مرد صاحب جمالى را در دادگاه حاضر مى کنند که بخاطر زیبایى خود به گناه آلوده شده است مى گوید:
پروردگارا! مرا زیبا آفریدى و زنان به سوى من میل و رغبت پیدا کردند و مرا فریفتند و گرفتار گناه گشتم . در این وقت یوسف علیه السلام را مى آورند و به او مى گویند:
تو زیباتر بودى یا یوسف ؟ ما به او جمال و زیباى دادیم ولى فریب زنان نخورد!!
سپس صاحب بلا را مى آورند که به خاطر بلاها و گرفتارى هایش معصیت کرده است . او هم مى گوید:
خداوندا! بلاها و مصیبت ها را بر من سخت کردى لذا به گناه افتادم . در این موقع ایوب علیه السلام را مى آورند و به آن شخص مى گویند:
بلاى تو سخت تر بود یا بلاى ایوب ؟ در صورتى که ما او را به بلاى سخت مبتلا کردیم اما مرتکب گناه نشد.!
بحار: ج 7، ص 285. و ج 12 ص 341
................................................................................................................................
ایام فاطمیه رو به همه ی محبان ریحانه نبی اکرم ،فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت عرض می کنم.
این شعر رو به همه ی شما عزاداران تقدیم می کنم ولی با احساس بخونید(شاعرش منتظر نقد شاعرانه ی شماست ولی بی انصافی نکنید دست اول دومشه)یا علی

                     در غمکده ی عشق علی، غیر خدا یار نبود

                    یک گلی پرپر شده با صورت و روی کبود

                    ناجوانمردی به ناحق، درب منزل را شکست
                     پشت درهای شکسته یک گل پرپر نشست

                     روی سینه از خجالت آب شد مسمار در

                     سرخ شد دیوار و در ، زخمی شده پهلو و بر

                      می چکد روی زمین ، اشک های مهجبین

                     مضطرب از ناله هایش ساحت روح الامین

                           یک طرف شیر خدا با دست بسته

                           یک طرف دخت نبی با قلب خسته

                           یک طرف یک مادر پهلوشکسته

                           یک طرف بنت علی با غم نشسته

                          در کنار کودکان خوابیده است

                           در غم ترک علی نالیده است

                          گرچه او از پیش حیدر می رود

                        اشک ریزان، سوی مادر می رود

                       گرچه او از طفل ها می شد جدا

                       خنده بر لب در وصالش با خدا


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در دوشنبه 87/2/30 و ساعت 12:40 صبح | نظرات دیگران()

در زمان متوکل عباسى زنى به دروغ ادعا کرد که من زینب دختر على بن ابى طالب هستم  با این حیله از مردم پول مى گرفت - او را نزد متوکل آوردند.
متوکل به او گفت :تو زن جوانى هستى با اینکه از زمان زینب دختر على سالها مى گذرد؟ گفت :پیغمبر دست بر سرم کشیده و دعا کرده است که در هر چهل سال جوانى برایم برگردد .من تا حال خود را به مردم نشان نمى دادم ولى احتیاج وادارم کرد که خود را به مردم معرفى کنم .متوکل گروهى از اولاد على علیه السلام و بنى عباس و طایفه قریش را احضار کرد و جریان را به آنان گفت . چند نفرشان گفتند: روایتى نقل شده که زینب دختر على علیه السلام در سال فلان از دنیا رفته است . متوکل به آن زن گفت :در مقابل این روایت ، تو چه مى گویى ؟گفت :این روایت دروغى است که از خودشان ساخته اند من از نظر مردم پنهان بودم کسى از مرگ و زندگى من خبر نداشت .
متوکل به حاضرین گفت :غیر از این روایت ، دلیلى ندارید تا این زن مغلوب گردد؟
گفتند:دلیل دیگرى نداریم ، ولى خوب است حضرت امام هادى را احضار کنى ، شاید او دلیل دیگرى داشته باشد.سرانجام متوکل حضرت را احضار کرد و قضیه آن زن را برایش مطرح نمود.امام فرمود:حضرت زینب در فلان تاریخ چشم از جهان فروبسته است .
متوکل گفت :حاضرین نیز این روایت نقل کردند، او نپذیرفت و من سوگند خورده ام جلوى ادعاى ایشان را نگیرم مگر با دلیل محکم .
حضرت فرمود:کار مهمى نیست من دلیلى مى آورم که او را مجاب کند و دیگران نیز قبول داشته باشند.
متوکل گفت :آن دلیل کدام است ؟حضرت فرمود:گوشت بدن فرزندان فاطمه علیهاالسلام بر درندگان حرام است اگر راست مى گوید او را جلو درندگان بگذار چنانچه از فرزندان فاطمه علیهاالسلام باشد درندگان به او آسیب نمى رسانند.
متوکل به آن زن گفت :شما چه مى گویى ؟گفت :او مى خواهد من کشته شوم ، در اینجا از فرزندان فاطمه زیاد هستند، هر کدام را مى خواهد جلو درندگان بیاندازد. در این وقت رنگ همگان پرید.بعضى از دشمنان امام گفتند:چرا خودش پیش درندگان نمى رود؟
متوکل به این پیشنهاد تمایل کرد. چون مى خواست بدون آنکه در قتل امام دخالت داشته باشد او را از بین ببرد!به حضرت گفت :چرا خودتان نمى روید؟امام فرمود:اگر شما مایل باشید من مى روم .متوکل گفت : بفرمایید.در آنجا شش عدد شیر بود امام در جلو شیرها قرار گرفت .شیرها اطراف امام را گرفتند، دستهایشان را بر زمین گذاشته سر بر روى دست خویش نهادند.امام دست بر سر آنها کشید و اشاره کرد که کنار بروند و فاصله بگیرند، شیرها به جانبى که امام اشاره کرده بود رفتند و در مقابل امام ایستادند.
وزیر متوکل به او گفت :این کار بر ضرر تو است پیش از آنکه مردم از قضیه با خبر شوند او را بیرون بیاور!متوکل از امام خواست از محل درندگان خارج شود و از حضرت عذر خواست که نظر بدى درباره شما نداشتیم ، مقصودمان این بود سخن شما ثابت شود.
امام که خواست حرکت کند شیرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهاى ایشان مى مالیدند.هنگامى که حضرت پاى به اولین پله گذاشت اشاره کرد برگردید! همه برگشتند و امام بیرون آمد.متوکل به آن زن گفت :اکنون نوبت تو است که به محل درندگان بروى ، ناله و فریاد زن بلند شد، شروع به التماس کرده ، اعتراف به دروغگویى خود نمود.
سپس گفت :من دختر فلان هستم از فقر و تهى دستى به این ادعا افتادم .
متوکل به حرف او گوش نکرد دستور داد او را جلو درندگان بیندازند ولى مادر متوکل درخواست کرد از تقصیرات آن زن بگذرد، متوکل نیز او را بخشید.

بر گرفته از کتاب داستان های بحارالانوار


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در چهارشنبه 87/2/25 و ساعت 6:48 عصر | نظرات دیگران()

بوی زینب است که می آید.....

فضای عالم را معطر می کند، وجودش بر قلب های داغ دیده تسکین است. حضورش بر دل های آشفته مرحم است .

 بوی صبر است که می آید......

 تل زینبیه و زنی که با هر ضربه ای که بر جسم بی جان برادر می خورد می میرد و زنده می شود .عشق، نینوا، ساربان، سرهای بر نیزه ،قامت شکسته،خطبه ی زینبیه و بوی رسوایی بنی امیه

 بوی عشق است که می آید..........

 همان معشوقی که برای رضای او این مصائب را متحمل گشته و حال منتظر است به لقای  او برسد و زینب است فانی در وجه خدا

و در امتداد روضه ی زینب ،روضه ی زهراست....

که این ماه بوی مادرش را هم می دهد بوی فاطمه زهرا سلام الله علیها

و بوی زهراست که می آید........

و ظلم و جوری که بعد از وفات پدر متحمل شده و حال دیگر طاقت ماندن ندارد و می خواهد برای دیدار رب بشتابد و غم عرش و عرض است که  با ناله ی علی عجین شده است که زهرا می رود.........

دل هایتان را آماده کنید کمی گرد و غبار دل بزدایید که

 بوی زهرا و زینب است که می آید ...........

.......................................................................................

پی نوشت:

برای اولین بار در وبلاگ از قلم خودم استفاده کردم و از دوستان منتقد خواهشمندم که نظرشون رو راجع به این نوشته بدند ولی بی انصافی نکنید بار اولمه _یا علی


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در جمعه 87/2/20 و ساعت 7:22 صبح | نظرات دیگران()

پیشوایان اسلام به خرما اهمیت مخصوصى میدادند لذا مى بینیم در حدیثى از امام صادق (ع ) رسیده است که
غذاى رسول خدا نان جوین و حلواى آن حضرت خرما بود.
و نیز مى خوانیم که على (ع ) نان را با خرما میل مى فرموده است .
در ضمن برخى روایات خواصى براى خرما از پیامبر اکرم ائمه اطهار(ع ) رسیده است ، از جمله روزى مقدارى خرما را در پیش پیامبر(ص ) گذاردند، حضرت در این باره فرمود:
در خرما نه خاصیت است :
1- از میکرب جلوگیرى مى نماید 2 - سبب تقویت ستون فقرات است 3 - قوه  باه را زیاد مى کند(خرما دارنده مقدار کمى فیلکولین است فیلکولین تقویت کننده ترشحات مردانگى است).- قواى بینایى و شنوایى را تقویت مى نماید. 5 و 6 - انسان را به خدا نزدیک و از شیطان دور مى نماید. 7 - سبب هضم غذا است 8 - دردها را نابود مى سازد. 9 - دهان را خوشبو مى نماید.
حضرت على (ع ) فرموده اند : خرما بخورید، زیرا خرما شفاى دردهاى بسیارى است
 بنابر آنچه غذا شناسان بیان نموده اند
:
خرما از سرطان جلوگیرى مى نماید طبق آمارهایى که گرفته شده در مناطقى که خرما بیشتر خورده مى شود مورد ابتلاى به سرطان کمتر است زیرا امروزه ثابت شده است که نقصان منیزیم زمینه را براى ابتلاى به بیمارى سرطان فراهم مى آورد و خرما داراى مقدار فراوانى منیزیم است و به همین جهت است که اعراب و صحرانشینان با آنکه در فقر غذایى بسر مى برند بواسطه خوردن خرما ابدا مبتلا به سرطان نمیشوند
مزه شیرین و خاصیت دفع خلط خرما زیاد است و مى توان شصت گرم آنرا در یک لیتر آب جوشاند و آنرا در مورد زکام و درد گلو و تمام عفونت هاى ریوى مصرف نمود تازه معلوم شده قدرت قند خرما بیشتر از قند خالص ‍ بوده ، و اگر دو دسته حیوان را در نظر بگیریم که یک دسته از قند خرما و دسته دیگر از قند خالص استفاده کرده اند رشد اولیها بیشتر خواهد بود
مبتلایان به دیابت (مرض قند) مى توانند بجاى قند از خرما استفاده نمایند زیرا منیزى موجود در آن کار کلیه و لوزالمعده را آسان نموده ، از طرفى ویتامین (ب 2) موجود در آن جاذب مواد قندى سایر غذاهاست .
و باز هم خرما 
پیشوایان اسلام در موارد دیگرى نیز به خوردن خرما توصیه نموده اند از جمله :
مردى خدمت موسى بن جعفر(ع ) از رطوبت مزاج و سستى اعضاء شکایت کرد، امام (ع ) به او فرمود:
خرماى برنى (نوعى از خرما) را ناشتا بخور و آب نیاشام آن مرد به این دستور عمل کرد، رطوبت از او برطرف شد، اما در مقابل ، گرفتار یبوست شد، براى بار دوم خدمت امام (ع ) رسید و از یبوست خویش شکایت نمود آن حضرت فرمود: خرما بخور و بعد از آن آب بیاشام آن مرد چنین کرد و اعتدال خویش را باز یافت .
خرما چون کالرى زیاد ایجاد مى کند رطوبت را از بین مى برد، و از آنطرف 5 درصد میوه بطور تقریب سلولز است ، و به همین علت ، طبیعى ترین و بهترین ملین ها بوده و از یبوست جلوگیرى مى نماید.
از تاثیرات خرما که مربوط به روان و روح و صفات نفسانى انسان است در کلام پیامبر(ص ) از آن خبر داده شده .به زن باردار در آخرین ماه حاملگى خرما بدهید زیرا کودک او بردبار و پاکیزه خواهد شد.
از آنجا که روح جسم با هم پیوند ناگسستنى دارند و در بسیارى از موارد، نگرانیهاى روحى بر جسم اثر گذاشته و از سوى دیگر، لذتهاى جسمى سبب آرامش روح مى گردد، دانشمندان ، خرما را از این راه ضد حساسیت و خشونت معرفى مى نمایند.
---------------------------------------------------------
گفتم خرما دلم نیومد روایت زیر رو نذارم از توی آرشیو در آوردم تا اونایی که نخوندند استفاده کنند.اگه حوصله دارید بهتون سفارش می کنم بخونید خیلی خیلی زیباست رو من که خیلی اثر کرد.

 مرد مسلمانى بود که شاخه یکى از درختان خرماى او به حیاط خانه مرد فقیر و عیالمندى رفته بود، صاحب درخت گاهى بدون اجازه وارد حیاط خانه مى شد و براى چیدن خرماها بالاى درخت مى رفت ، گاهى تعدادى خرما به حیاط مرد فقیر مى افتاد و کودکانش خرماها را بر مى داشتند، مرد از درخت پایین مى آمد و خرماها را از دست آنها مى گرفت و اگر خرما را در دهان یکى از بچه ها مى دید انگشتش را در داخل دهان مى کرد و خرما را بیرون مى آورد.
مرد فقیر خدمت پیامبر رسید و از صاحب درخت شکایت کرد. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: برو تا به شکایتت رسیدگى کنم .
سپس پیامبر صاحب درخت را دید و به او فرمود: این درختى که شاخه هایش به خانه فلان کس آمده است به من مى دهى تا در مقابل آن ، درخت خرمایى در بهشت از آن تو باشد؟
مرد گفت : نمى دهم ! من خیلى درختان خرما دارم و خرماى هیچ کدام به خوبى این درخت نیست .
حضرت فرمود: اگر بدهى من در مقابلش باغى در بهشت به تو مى دهم . مرد گفت : نمى دهم !
ابو دحداح یکى از صحابه پیامبر بود، سخن رسول خدا را شنید. و عرض ‍ کرد: یا رسول الله اگر من این درخت را از او بخرم و به شما واگذار کنم آیا شما آنچه را که به آن مرد مى دادى به من مرحمت مى کنى ؟ فرمود: آرى . ابو دحداح رفت با صاحب درخت صحبت کرد مرد گفت : محمد (صلى الله علیه و آله ) مى خواست مقابل این درخت درختهایى در بهشت به من بدهد من نپذیرفتم چون خرماى این درخت بسیار لذیذ است . ابو دحداح گفت : آیا حاضرى بفروشى یا نه ؟ گفت نه ، مگر اینکه چهل درخت به من بدهى . ابو دحداح گفت : چه بهاى سنگینى براى درخت کچ شده مطالبه مى کنى . ابو دحداح پس از سکوت کوتاه گفت خیلى خوب چهل درخت به تو مى دهم .
مرد طمع کار گفت : اگر راست مى گویى چند نفر بعنوان شاهد بیاور! ابو دحداح عده اى را براى انجام معامله شاهد گرفت آنگاه به محضر پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسول الله درخت خرما را خریدم ملک من شده است ، تقدیم خدمت مبارکتان مى کنم ، تقاضا دارم آن را از من بپذیر و باغ بهشتى که به آن مرد مى دادى قبول نکرد اینک به من عنایت فرما.
پیامبر فرمود: اى ابو دحداح ! نه یک باغ بلکه تعدادى از باغهاى بهشت در اختیار شماست . پیامبر به سراغ مرد فقیر رفت و به او گفت این درخت از آن تو و فرزندان تو است .
داستانهای بحارالانوار جلد 4



 


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در جمعه 87/2/13 و ساعت 3:59 عصر | نظرات دیگران()


در زمانى که امام حسن عسکرى علیه السلام در زندان بود در سامراء قحط سالى شد و باران نیامد. خلیفه وقت (معتمد) دستور داد تا همه براى نماز استسقاء (طلب باران ) به صحرا بروند. مردم سه روز پى در پى براى نماز به مصلى رفتند و دعا کردند ولى باران نیامد.
روز چهارم ((جاثلیق )) بزرگ اسقفهاى مسیحى با نصرانیها و رهبانان به صحرا رفتند. در میان آنها راهبى بود. همین که دست به دعا برداشت باران درشت به شدت بارید بسیارى از مسلمانان از دیدن این واقعه شگفت زده شده و تمایل به دین مسیحیت پیدا کردند این قضیه بر خلیفه ناگوار آمد ناگزیر دستور داد امام را به دربار آوردند خلیفه به حضرت گفت : به فریاد امت جدت برس که گمراه شدند!
امام علیه السلام فرمود: فردا خودم به صحرا رفته و شک و تردید را به یارى خداوند از میان برمى دارم .
همان روز جاثلیق با راهب ها براى طلب باران بیرون آمد و امام حسن عسکرى علیه السلام نیز با عده اى از مسلمانان به سوى صحرا حرکت نمود همین که دید راهب دست به دعا بلند کرد به یکى از غلامان خود فرمود:
دست راست او را بگیر و آنچه را در میان انگشتان اوست بیرون آور.
غلام ، دستور امام علیه السلام را انجام داد و از میان دو انگشت او استخوان سیاه فامى را بیرون آورد امام علیه السلام استخوان را گرفت . آن گاه فرمود:
- حالا طلب باران کن !
راهب دست به دعا برداشت و تقاضاى باران نمود. این بار که آسمان کمى ابرى بود، صاف شد و آفتاب طلوع کرد.
خلیفه پرسید: این استخوان چیست ؟
امام علیه السلام فرمود: این استخوان پیامبرى از پیامبران الهى است که این مرد از قبر یکى از پیامبران خدا برداشته است . هرگاه استخوان پیامبران ظاهر گردد آسمان به شدت مى بارد.

بحار: ج 50، ص 270
--------------------------------------------------
به قول بچه ها پی نوشت1: بعد از مدت ها که شعر و شاعری رو کنار گذاشته بودم چند روز پیش مجبور شدم برای تولد دوستم یه شعر بگم. (چون شعر مناسبی پیدا نکردم که توی کارت تبریکش بنویسم) بی زحمت لطف کرده شعر رو بخونید و نظر هم بدید آخرشم بهم بگید من شاعر می شم یا نه؟
                                
ای گل طریق هدایت هُدای تو
                          زیباترین ظهور ولایت برای تو
                          در خلوت شب ندا می کند،دلم
                          زیباترین شفیع قیامت برای تو


 



 نوشته شده توسط کل من علیها فان در جمعه 87/2/6 و ساعت 10:13 عصر | نظرات دیگران()

مردى از انصار قصد مسافرت داشت . به همسرش گفت : تا من ازمسافرت بر نگشته ام تو نباید از خانه بیرون بروى .
پس از مسافرت شوهر، زن شنید پدرش بیمار است .
کسى را نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرستاد و پیغام داد که شوهرم مسافرت رفته و به من گفته است تا برنگشته ، از منزل خارج نشوم . اکنون شنیده ام پدرم سخت بیمار است ، اجازه فرمایید من به عیادتش ‍ بروم .
پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:
در خانه ات بنشین و از شوهرت اطاعت کن !
چند روزى گذشت . زن شنید که مرض پدرش شدت یافته . بار دوم خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله پیغامى فرستاد که یا رسول الله ! اجازه مى فرمایید به عیادت پدر بروم ؟
حضرت فرمود:
- نه ! در خانه ات بنشین و از شوهرت اطاعت نما!
پس از مدتى شنید پدرش فوت کرد. بار سوم کسى را فرستاد و پیغام داد که پدرم از دنیا رفته ، اجازه فرمایید بروم در مراسم عزاداریش شرکت کنم ، برایش نماز بخوانم ؟
پیامبر صلى الله علیه و آله این دفعه هم اجازه نداد و فرمود:
- در خانه ات بنشین و از همسرت اطاعت کن !
پدرش را دفن کردند. پس از آن پیغمبر صلى الله علیه و آله کسى را به سوى آن زن فرستاد و فرمود:
به او بگویید به خاطر اطاعت تو از همسرت ، خداوند گناهان تو و پدرت را بخشید.
بحار: ج 22، ص 145.

 نوشته شده توسط کل من علیها فان در پنج شنبه 87/2/5 و ساعت 3:16 عصر | نظرات دیگران()


 

محمدبن مسلم راوى معتبر مى گوید:
روزى خدمت امام باقر بودم ، ناگاه یک جفت کبوتر نر و ماده به نزد حضرت آمدند و به زبان خود صدا مى کردند و حضرت جوابى چند به آنها فرمود.
پس از چند لحظه پرواز کردند و بر سر دیوار نشستند و در آنجا نیز هر دو اندکى صحبت کردند و رفتند.
حقیقت ماجرا را از امام پرسیدم ، فرمود:
پسر مسلم ! هر چه خدا آفریده ؛ پرندگان ، حیوانات و هر موجود زنده اى از ما اطاعت مى کنند.
این کبوتر نر، گمان بدى به جفت خود داشت و کبوتر ماده قسم یاد مى کرد که من پاکم ، گمان بد به من نداشته باش ! کبوتر نر قبول نمى کرد.
ماده گفت :راضى هستى براى محکمه نزد امام باقر برویم و درباره ما قضاوت کند؟
نر پذیرفت .پیش من که آمدند، گفتم :
ماده راست مى گوید و بى گناه است . آنها هم قضاوت مرا پذیرفتند و رفتند.
بحار: ج 46، ص 238.


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در یکشنبه 87/2/1 و ساعت 7:43 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 14
مجموع بازدیدها: 274380
جستجو در صفحه

محتوای لینکها مورد تایید نیست
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
در انتظار آفتاب
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
جاده های مه آلود
گل نیلوفر
حبل المنتین
.:: بوستان نماز ::.
تخریبچی ...
****شهرستان بجنورد****
مشاور
عشق الهی
در محضر مولی علی
آقا شیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
سفیر دوستی
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

ما صاحبی داریم
.: شهر عشق :.
بوی سیب
سبحان
بچه های خدایی
شبستان
عشق
اواز قطره
به یاد شهدا
شبکه های کامپیوتری رجیستری ویروس نویسی
.:مطالب جدید18+ :.شاه تورنیوز+شاه تورخبر+شاهتورنیوز+شاه طورنیوز
آتیه سازان اهواز
رویابین
پرواز را به خاطر بسپار
کشکول
نوری چایی_بیجار
نقاشی های الیکا یحیایی
فرجی دیگر
منطقه ممنوعه
کبو ترانه .... تا بام ملکوت
قوطی عطار
حفاظ
احساس ابری
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
کوثر بیکرانه، بانوی آب و آئینه
سلام بر عزیز دل حیدر
* امام مبین *
حاج آقا مسئلةٌ
رنگارنگ
مذهبی - سیاسی - فرهنگی
مذهبی - سیاسی - فرهنگی
حدائق ذات بهجة
صهبا
بانو بلاگ
پوست کلف
کانون لشکر فرهنگی یوسف زهرا
کجایید ای شهیدان خدایی
چهارده معصوم
اولی الابصار
حریم یاس
ضحی
احادیث
زیر آسمان خدا
دنیا به روایت یوسف
طبیب عشق....
آینه
آسمان عطش
خدای که به ما لبخند میزند
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
امام زاده های ایران سلام الله علیها
دوستی با خدا
نظامی والا و ولایی
ای که مرا خوانده ای....... راه نشانم بده
دریادل تنها
تازه ها
ای تشنه لب
من و او
قرارمون تو آسمون
عدالت جویان نسل بیدار
جزتو
محتوای لینکها مورد تایید نیست
خبر نامه