آخرین صاحب لوا
محمدبن مسلم راوى معتبر مى گوید:
روزى خدمت امام باقر بودم ، ناگاه یک جفت کبوتر نر و ماده به نزد حضرت آمدند و به زبان خود صدا مى کردند و حضرت جوابى چند به آنها فرمود.
پس از چند لحظه پرواز کردند و بر سر دیوار نشستند و در آنجا نیز هر دو اندکى صحبت کردند و رفتند.
حقیقت ماجرا را از امام پرسیدم ، فرمود:
پسر مسلم ! هر چه خدا آفریده ؛ پرندگان ، حیوانات و هر موجود زنده اى از ما اطاعت مى کنند.
این کبوتر نر، گمان بدى به جفت خود داشت و کبوتر ماده قسم یاد مى کرد که من پاکم ، گمان بد به من نداشته باش ! کبوتر نر قبول نمى کرد.
ماده گفت :راضى هستى براى محکمه نزد امام باقر برویم و درباره ما قضاوت کند؟
نر پذیرفت .پیش من که آمدند، گفتم :
ماده راست مى گوید و بى گناه است . آنها هم قضاوت مرا پذیرفتند و رفتند.
بحار: ج 46، ص 238.