آخرین صاحب لوا
معجزات نوع اول
نـوع اوّل : مـعـجـزاتـى اسـت کـه مـتـعلّق است به اجرام سماویّه مانند شقّ قمر و ردّ شمس و تظلیل غمام و نزول باران و نازل شدن مائده و طعامها و میوه ها براى آن حضرت از آسمان و غیر ذلک. و ما در اینجا به ذکر یک امر از آنها اکتفا مى کنیم :
ریزش باران
ایـضـا خـاصـّه و عـامـّه روایـت کـرده انـد کـه چـون قـبـایـل عرب با یکدیگر اتّفاق کردند در اذیّت آن حضرت ، حضرت فرمود که خداوندا، عذاب خود را سخت کن بر قبایل مُضَر و بر ایشان قحطى بفرست مانند قحطى زمان یوسف ؛ پـس بـاران هفت سال بر ایشان نبارید و در مدینه نیز قحطى به هم رسید، اعرابى به خـدمـت آن حـضـرت آمد و از جانب عرب استغاثه کرد که درختان ما خشکید و گیاههاى ما منقطع گـردیـد و شـیـر در پـسـتـان حـیوانات و زنان ما نمانده و چهار پایان ما هلاک شدند ؛ پس حضرت برمنبر آمد وحمد ثناى حق تعالى ادا نمود و دعاى باران خواند و در اثناى دعاى آن حـضـرت بـاران جـارى شـد و یـک هـفـتـه بـاریـد و چـنـدان بـاران آمـد کـه اهل مدینه به شکایت آمدند و گفتند: یا رسول اللّه ! مى ترسیم غرق شویم و خانه هاى ما منهدم شود؛ پس حضرت اشاره فرمود به سوى آسمان و گفت خداوندا، بر حوالى ما بباران و بر ما مباران . و به هر طـرف کـه اشاره مى فرمود ابر گشوده مى شد پس ابر از مدینه برطرف شد و بر دور مـدیـنـه مـانـنـد اکلیل حلقه شد و بر اطراف مانند سیلاب مى بارید و بر مدینه یک قطره نـمـى بـاریـد و یـک مـاه سیلاب در رودخانه ها جارى بود؛ پس حضرت فرمود: واللّه اگر ابوطالب زنده مى بود دیده اش روشن مى شد.
معجزات نوع دوم
نوع دوم : معجزاتى است که از آن حضرت در جمادات و نباتات ظاهر شده مانند سلام کردن سـنـگ و درخـت بـر آن حـضـرت و حـرکـت کـردن درخـت بـه امـر آن حـضـرت و تـسـبـیـح سـنـگـریـزه در دسـت آن حـضـرت و حـنـیـن جذع و شـمـشـیـر شـدن چـوب بـراى عـُکـّاشـه در بـَدْر و براى عـبـداللّه بـن جـَحـْش در اُحـُد و شـمـشـیـر شـدن بـرگ نـخـل بـراى ابـودُجـانـه بـه مـعـجزه آن حضرت و فرو رفتن دستهاى اسب سـُراقـه بـر زمـیـن در وقـتـى کـه بـه دنـبـال آن حـضـرت رفـت در اوّل هجرت و غیر ذلک و ما در اینجا اکتفا مى کنیم به ذکر چند امر
درخت حَنّانه
خـاصـّه و عـامـّه بـه سـنـدهـاى بـسـیـار روایـت کـرده انـد کـه چـون حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم بـه مـدینه هجرت نمود و مسجد را بنا کرد در جانب مـسجد درخت خرمائى خشک کهنه بود و هرگاه که حضرت خطبه مى خواند بر آن درخت تکیه مى فرمود پس مردى آمد و گفت : یا رسول اللّه ، رخصت ده که براى تو منبرى بسازم که در وقـت خـطـبـه بـر آن قـرارگـیـرى و چون مرخص شد براى حضرت منبرى ساخت که سه پـایـه داشـت و حـضـرت بـر پـایـه سـوّم مـى نـشـسـت ، اوّل مـرتـبـه که آن حضرت بر منبر برآمد آن درخت به ناله آمد، مانند ناله اى که ناقه در مـفارقت فرزند خود کند؛ پس حضرت از منبر به زیر آمد و سدرخت را در برگرفت تا ساکن شد؛ پس حضرت فرمود: اگر من آن را در بر نمى گرفتم تا قیامت ناله مى کرد و آن راحـَنـّانه مى گفتند و بود تا آنکه بنى امیّه مسجد را خراب کردند و از نو بنا کردند و آن درخـت را بـریـدنـد و در روایـت دیـگـر مـنـقـول اسـت کـه حـضـرت فـرمـود کـه آن درخـت را کـنـدنـد و در زیـر مـنـبـر دفـن کردند.
معجزات نوع سوم
نـوع سـوّم : مـعـجـزاتـى اسـت کـه در حـیـوانـات ظـاهـر شـده ، مـانـند تکلّم کردن گوساله آل ذریـح و دعـوت او مـردم را بـه نـبـوّت آن حـضـرت و تـکـلّم اطفال شیرخواره با آن حضرت و تکلّم گرگ و شتر و سوسمار و یعفور و گـوسـفند زهرآلوده و غیر ذلک از حکایات بسیار شکایت شتر
دوم : جـمـاعـتى از مشایخ به سندهاى بسیار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند کـه روزى حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سلّم نشسته بود ناگاه شترى آمد و نـزدیـک آن حـضـرت خـوابـیـد سـر را بـر زمـیـن گـذاشـت و فـریاد مى کرد؛ عمر گفت : یا رسـول اللّه ، ایـن شـتـر تـرا سـجـده کـرد و مـا سـزاوارتریم به آنکه ترا سجده کنیم . حضرت فرمود: بلکه خدا را سجده کنید این شتر آمده است شکایت مى کند از صاحبانش و مى گـویـد کـه مـن از مـلک ایـشـان بـه هـم رسـیـده ام و تـا حـال مـرا کـار فـرمـوده انـد و اکـنون که پیر و کور و نحیف و ناتوان شده ام مى خواهند مرا بـکـشـنـد پس حضرت فرستاد و صاحب شتر را طلبید و فـرمـود کـه این شتر از تو چنین شکایت مى کند. گفت : راست مى گوید ما ولیمه داشتیم و خـواسـتـیـم کـه آن را بـکـشـیـم حـضـرت فـرمـود کـه آن را نـکـشـیـد صـاحـبـش گـفـت چـنـیـن باشد.
(معجزات رسول الله به هفت دسته تقسیم می شود ، انشا الله اگه عمری باشه و شما بخواید در پست بعدی پنج مورد بعدی ذکر می شود.)
برگرفته از کتاب منتهی الامال / باب اول / فصل پنجم