ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: جمعه 103 فروردین 10

یکى از مسلمانان ثروتمند با لباس تمیز و فاخر محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و در کنار حضرت نشست ، سپس فقیرى ژنده پوش با لباس ‍ کهنه وارد شد و در کنار آن مرد ثروتمند قرار گرفت .
مرد ثروتمند یکباره لباس خود را جمع کرد و خویش را به کنارى کشید تا از فقیر فاصله بگیرد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از این رفتار متکبرانه سخت ناراحت شد و به او رو کرد و فرمود:
آیا ترسیدى چیزى از فقر او به تو سرایت کند؟
مرد ثروتمند گفت : خیر! یا رسول الله .
پیامبر صلى الله علیه و آله : آیا ترسیدى از ثروت تو چیزى به او برسد؟
ثروتمند: خیر! یا رسول الله .
پیامبر صلى الله علیه و آله : پس چرا از او فاصله گرفتى و خودت را کنار کشیدى ؟
ثروتمند: من همدمى (شیطان یا نفس اماره ) دارم که فریبم مى دهد و نمى گذارد واقعیتها را ببینم ، هر کار زشتى را زیبا جلوه مى دهد و هر زیبایى را زشت نشان مى دهد. این عمل زشت که از من سر زد، یکى از فریبهاى اوست . من اعتراف مى کنم که اشتباه کردم . اکنون حاضرم براى جبران این رفتار ناپسندم نصف سرمایه خود را رایگان به این فقیر مسلمان بدهم .
پیامبر صلى الله علیه و آله به مرد فقیر فرمود: آیا این بخشش را مى پذیرى ؟
فقیر: نه ! یا رسول الله .
ثروتمند: چرا؟!
فقیر :زیرا مى ترسم من نیز مانند تو متکبر و خودپسند باشم و رفتارم مانند تو نادرست و دور از عقل و منطق گردد.
برگرفته از کتاب داستان های بحارالانوار جلد دوم
..........................................................................
بسم الله و سلام
مدتیه که یه ذره بی حوصله و دمق شدم(البته یه ذره که چه عرض کنم صد ذره)و خیلی دیر به دیر به روز می کنم از همه ی دوستانی که میان و محبت می کنن و سر می زنن و وبلاگ رو فراموش نمی کنن واقعا ممنونم. و از تک تکتون هم شرمندم که نمی تونم بیام و نوشته هاتون رو بخونم از همین جا از همه معذرت می خوام هر وقت حالم بهتر شد میام و جبران می کنم هرکی میاد قدمش روی چشم.مطالب مال خودتونه.انشا الله بهره ببریم
فقط به من دعا کنید که خدا دستم رو بگیره و منو به حال خودم وا نگذاره که سخت معلق شدم. روز جمعه است و دعای سمات فراموش نشه..........
ودعا برای  تعجیل در فرج آقا امام زمان .......
راستی هیچ می دونستید چرا اکثر ما غروب جمعه کسل و غمگین هستیم؟برای اینه که عصر جمعه اعمال یک هفته ی ما رو به امام علیه السلام عرضه می کنند وخودمون هم خودمون رو خوب می شناسیم و لازم نیست من براتون باز کنم اگه بخوایم یه ذره تامل کنیم می فهمیم که تو هفته چقدر دل رنجوندیم چقدر از واجبات تضییع کردیم چقدر عصبانی شدیم چقدر کبر ورزیدیم چقدر مال نا پاک خوردیم و  چقدر ........... اوه اگه بخوام بشمرم تا شب باید انواع و اقسام گناها رو بنویسم
خوب مشخصه امام از اعمال ما ناراضی می شند و به دلیل رابطه ی روحی که هر شیعه با امام خودش داره ما هم غمگین می شیم ولی نمی دونیم چرا غمگینیم؟؟؟
انشا الله جمعه ای بیاد و امام به عملکرد ما لبخند بزنند...............
الهم صل علی محمدٍ نبی و علی ذریته و علی اهل بیته
یا علی



 نوشته شده توسط کل من علیها فان در جمعه 87/4/14 و ساعت 2:15 عصر | نظرات دیگران()

عبد الله دیصانى که منکر خدا بود خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: مرا به پروردگارم راهنمایى کن .امام علیه السلام فرمود: نامت چیست ؟دیصانى بدون آنکه اسمش را بگوید برخاست و بیرون رفت .دوستانش گفتند:چرا نامت را نگفتى ؟عبدالله گفت : اگر اسمم را مى گفتم که عبدالله است ، حتما مى گفت آنکس که تو عبدالله و بنده او هستى کیست ؟ و من محکوم مى شدم . به او گفتند: نزد امام علیه السلام برو و از وى بخواه تو را به خدا راهنمایى کند و از نامت نیز نپرسد.عبدالله برگشت و گفت :مرا به آفریدگارم هدایت کن و نام مرا هم نپرس .امام علیه السلام فرمود: بنشین . ناگهان پسر بچه اى وارد شد و در دستش ‍ تخم مرغى داشت که با آن بازى مى کرد.امام صادق علیه السلام به آن پسر بچه فرمود: تخم مرغ را به من بده. پسرک تخم مرغ را به حضرت داد.
امام علیه السلام فرمود:اى دیصانى ! این قلعه اى که پوست ضخیم دور او را فرا گرفته است و زیر آن پوست ضخیم ، پوست نازکى قرار دارد و زیر آن پوست نازک ، طلاى روان و نقره روان (زرده - سفیدى ) مى باشد که نه طلاى روان به آن نقره روان آمیخته مى گردد. بدین حال است و کسى هم از درون آن خبرى نیاورده و کسى نمى داند که براى نر آفریده یا براى ماده . وقتى که شکسته مى شود پرندگانى مانند طاووسهاى رنگارنگ به آن همه زیبایى و خوش خط و خال از آن بیرون مى آید، آیا براى آن آفریننده نمى دانى ؟
دیصانى مدتى سر به زیر انداخت . سپس سر برداشته و شهادت بر یکتایى خداوند و رسالت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله داده و گفت : شهادت مى دهم که تویى رهبر و حجت خدا بر خلق او و اینک از عقیده اى که داشتم ، توبه مى کنم .
برگرفته از داستان های بحار الانوار جلد دوم
........................................................
بسم الله
کاش همه ی ما می دونستیم باید از چه راهی و با چه لحنی نصیحت کنیم.اگه ما  استفاده کردن از آیات و روایات رو هم بلد باشیم بازم نمی تونیم، چون مشکل اصلی اینه که اکثریت ما می ترسیم از حق دفاع کنیم، چون ممکنه فکر کنیم محبوبیتمون در دل دیگران کم میشه  یا این که از شر طرف مقابل بترسیم که بعدا یه جورایی حالمون رو بگیره شایدم به خاطر اینه که زیاد از حق و حقانیت دم می زنیم ولی هیچی بارمون نیست شایدم می ترسیم که گوچیک بشیم و موقعیتمون رو از دست بدیم و هزاران شاید دیگه..........
کاش همه بدونیم همه ی این موقعیت ها و هر چی بهانه که ما می تراشیم و به حساب خودمون مانع ما برای دفاع از حرف حقه رو خود خدا باید نگه داره پس نترسیم وبه خاطر رضای خدا پیش بریم اون وقته که خداوند هم از در فضلش با ما برخورد می کنه .
ترس از غیر خدا به شدت آدم رو از خدا دور می کنه یاد آیاتی از قرآن کریم افتادم که مربوط به شخصی به نام بلعم بائول هست اما چون پست طولانی می شه انشا الله بعدا در نوشته های بعدی در مورد این شخص براتون می نویسم.
علی علی


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در یکشنبه 87/4/9 و ساعت 5:21 عصر | نظرات دیگران()

روزى سلمان فارسى در کوفه از بازار آهنگران مى گذشت ، جوانى را دید که بى هوش روى زمین افتاده و مردم به اطرافش جمع شده اند.
مردم خدمت سلمان رسیده از او تقاضا کردند که بر بالین جوان آمده دعایى به گوش او بخواند!
هنگامى که سلمان نزد جوان آمد، جوان او را دید به حال آمد و سرش را بلند کرد و گفت :
یا سلمان ! این مردم تصور مى کنند من مرض صرع (عصبى ) دارم و به این حال افتاده ام ، ولى چنین نیست ، من از بازار مى گذشتم ، دیدم آهنگران چکش هاى آهنین بر سندان مى کوبند، به یاد فرموده خداوند افتادم که مى فرماید:
((و لهم مقامع من حدید))
: بالاى سر اهل جهنم چکش هایى از آهن هست .
از ترس خدا عقل از سرم رفت و این حالت به من روى داد.
سلمان به آن جوان علاقه مند شده و محبت وى در دلش جاى گرفت و او را بردار خود قرار داد.
و همیشه در کنار یکدیگر بودند تا جوان مریض شد، در حال جان کندن بود، سلمان به بالین او آمد و بالاى سرش نشست .
آنگاه به ملک الموت خطاب کرد و گفت :
اى ملک الموت ! با برادرم مدارا و مهربانى کن !
از ملک الموت جواب آمد که اى سلمان ! من نسبت به همه افراد مؤ من مهربان
و رفیق هستم
برگرفته از کتاب داستان های بحارالانوار جلد چهارم

 نوشته شده توسط کل من علیها فان در چهارشنبه 87/4/5 و ساعت 2:6 عصر | نظرات دیگران()


شعیب عقر قوفى مى گوید
:
...
من با یعقوب (اهل مغرب ) که براى زیارت به مکه آمده بود، محضر امام کاظم علیه
السلام رسیدیم . امام نگاهش که به یعقوب افتاد، فرمود:
-
اى یعقوب ! تو دیروز به اینجا وارد شدى و میان تو و برادرت اسحاق در فلان
محل درگیرى پیش آمد و کار به جایى رسید که همدیگر را دشنام دادید. شما نباید مرتکب کار زشت و قبیحى شوید. فحش دادن و ناسزا گفتن به برادران دینى ، از آیین ما و پدران و نیاکان ما بدور است و ما به هیچ یک از شیعیان خود اجازه نمى دهیم که چنین رفتارى را داشته باشند. از خداى یگانه بپرهیز و تقوا داشته باش . اى یعقوب ! به زودى مرگ بین تو و برادرت (به خاطر قطع رحم )، جدایى خواهد افکند.
برادرت اسحاق در همین سفر پیش از آنکه به نزد خانواده خود برگردد خواهد مرد و تو
نیز از رفتارت پشیمان خواهى شد.
شما قطع رحم کردید و نسبت به یکدیگر قهر هستید، بدین جهت خداوند عمر شما را کوتاه
نمود.
یعقوب گفت : فدایت شوم ! اجل من کى خواهد رسید؟

امام فرمود: اجل تو نیز رسیده بود ولى چون تو در فلان
منزل به عمه ات خدمت کردى و بواسطه هدیه او را خوشحال نمودى ، بخاطر این صله رحم خداوند بیست سال بر عمر تو افزود.
شعیب مى گوید: پس از مدتى یعقوب را در مکه دیدم . احوالش را پرسیدم . او گفت
:
-
برادرم ، همانطور که امام علیه السلام گفته بود، پیش از آنکه به خانه خود برسد
وفات یافت و در همین راه به خاک سپرده شد
برگرفته از کتاب داستان های بحارالانوار جلد دوم


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در شنبه 87/4/1 و ساعت 10:48 صبح | نظرات دیگران()

بسم الله

سلام علیکم

دو هفته ای بود در خدمتتون نبودم و در دهات دور افتاده ای به طور اجباری اقامت داشتم ،بعد از این که وارد مدیریت پارسی بلاگ شدم و آمار رو دیدم خوشحال شدم و گفتم چه عجب بچه ها ،اموات رو فراموش نکردند!!!و جالب این که هر کدام که دست به خیرتر بودند یک فاتحه ای(نظرات رو میگم) هم به ما خوندند!!!!!!! از همه ی دوستان با معرفت تشکر ویژه دارم. اما یکی از بزرگواران( پوتین ها بسیجی) من رو دعوت کردن به نوشتن در مورد حضرت زهرا و ایام فاطمیه: که متاسفانه چون من نبودم نتونستم دعوتشون رو استجابت کنم و البته اگرم می کردم زیاد فرقی به حال جامعه اینترنت نداشت چون ما کی هستیم که بخوایم از خانم بنویسیم مگر این که بخوایم روایتی رو نقل کنیم (اونم معتبر شیعی ) که به وسیله ی اون از ائمه بنویسیم  وگرنه حضرت معرفی شده هستند و نیازی به نوشتنای ما ندارن ولی به هر حال از ایشون تشکر
 می کنم .
و اما یه چیزی !!!!!!!! با این که من با علاقه ی خاصی و برای هدف خاصی هوای ده رو تحمل کردم اما برام سخت گذشت ،تهران با همه ی شلوغی و دود و دم و فساد و ........ برای من شیرین تر از شهری غریبه با نگاه های عجیب و غریبه تره .برای من لذت بخش تر اینه که توی خونه بمونم و بیرون نرم تا  به حرام نیفتم ولی توی تهران باشم ،الان فکر می کنید من چقدر بی عقلم ولی باید جای من باشید و یه دونه از اون بستنی کیم های دهات رو بخورید بعد یه دو ساعتی تهوع بگیرید و به خودتون بپیچید که این چه بستنی مزخرفیه!!!!!!!  تمام موادی که من از ده خریدم به غیر میوه اکثرا مزه ی مونده  میدادند که دوست دارم نفری یه بار تجربه کنید تا حالشو ببرید!!!!!!!تا حالا هوس کردید یه لیوان آب تهران بخورید؟من هوس کردم.
 احتمالا اگه تجربه نکردید درکش براتون مشکله به هر حال از لحاظ معنوی جای خوبی برای اهلش هست چون آدم خیلی فراقت داره ما که نیستیم.
.......................................................................................................................
و اما یک روایت جگر سوز
ذریه امام حسن مجتبی در لای دیوار
 هنگامى که منصور دوانیقى ساختمان هاى بغداد را مى ساخت ، دستور داد، هر چه بیشتر به جستجوى فرزندان على علیه السلام پرداخته ، هر کس را پیدا کردند دستگیر نموده در لاى دیوارهاى ساختمانهاى بغداد بگذارند.

روزى پسر بچه زیبایى از فرزندان حسن مجتبى علیه السلام را دستگیر نمودند و او را به بنا تحویل دادند و دستور داد او را در لاى دیوار بگذارد و چند نفر جاسوس مورد اعتمادش را گماشت که مواظب کار بنا بوده و ببینند آن پسر بچه را در لاى دیوار بگذارد.بنا از ترس جان خود مطابق دستور، پسر بچه را در میان دیوار گذاشت ، ولى دلش به حال او سوخت ، در دیوار سوراخى گذاشت تا پسرک بتواند تنفس ‍ کند و آهسته به او گفت :
ناراحت نباش ! صبر کن ! شب که شد من تو را از لاى این دیوار نجات خواهم داد. شب که فرا رسید بنا در تاریکى شب آمد و پسر بچه سید را از لاى آن دیوار بیرون آورد و به او گفت :
تو را آزاد کردم هر طور شده خودت را پنهان کن ! و مواظب خود من و کارگرانى که با من کار مى کنند باش ! مبادا ما را به کشتن دهى ، اکنون که در این تاریکى شب تو را از لاى دیوار خارج کردم بدان جهت است که روز قیامت نزد جدت رسول الله شرمنده نباشم و حضرت مرا در پیشگاه خداوند به محاکمه نکشاند.
سپس با ابزار بنایى کمى از موى سر آن پسرک را چید، دوباره به او تاءکید کرد که خود را پنهان کن و مبادا پیش مادرت برگردى . پسر بچه گفت :
حال که نباید پیش مادرم بروم ، به مادرم اطلاع بده که من نجات یافته ام و فرارى هستم ، تا نگران من نباشد و کمتر گریه کند، آنگاه رو به فرار گذاشت ولى نمى دانست کجا برود، عاقبت راهى را بدون هدف پیش گرفت و گریخت و معلوم نشد کجا رفت . او آدرس مادرش را در اختیار بنا گذاشت . بنا مى گوید:
من به همان آدرس به سوى خانه مادرش حرکت کردم ، وقتى به نزدیک خانه رسیدم ، زمزمه گریه و ناله مانند زمزمه زنبور شنیدم ، فهمیدم که صداى گریه مادر همان پسر بچه است ، نزد او رفتم و جریان فرزندش را به او نقل کردم و موى سر پسرش را نیز به او دادم و به خانه برگشتم
برگرفته از کتاب داستان های بحار
راستی عصر جمعه است و دعای سمات ، یادتون نره بخونید اونم رو پشت بوم !!!خیلی صفا میده
الهم عجل لولیک الفرج
یا علی



 نوشته شده توسط کل من علیها فان در جمعه 87/3/24 و ساعت 6:58 عصر | نظرات دیگران()

بسم الله
یکی از شرایط قبولی دعا صلوات است
در روایات آمده  که هر گاه صلواتی بفرستید و آتگاه دعایی کرده و باز صلوات بفرستید خداوند به حرمت محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله دعا را مستجاب می کند.
من توی این لحظه یه دعایی می کنم که همه ی آرزوها و دعاها توش نهفته است.شما هم همین دعا رو بکنید:

                      الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
                                    الهم عجل لولیک الفرج
                      الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در جمعه 87/3/10 و ساعت 7:43 عصر | نظرات دیگران()


بسم الله
روایت زیر بسیار زیباست ولی یک مقدار طولانیه .توصیه می کنم حتما تا آخرش بخونید .

پس از شهادت امیر مؤ منان على علیه السلام ، معاویه بر اریکه قدرت تکیه زد و حکمران
سراسر سرزمین هاى اسلامى شد.
به مروان که از طرف او فرماندار مدینه گشته بود، در ضمن نامه اى دستور داد دختر عبدالله بن جعفر (برادر زاده على علیه السلام ) را براى پسرش یزید خواستگارى کند و تذکر داده بود که هر اندازه پدرش مهریه خواست ، مى پذیرم و هر قدر قرض داشته باشد مى پردازم ، به اضافه اینکه این وصلت ، سبب صلح بین بنى هاشم و بنى امیه خواهد شد.
مروان پس از دریافت نامه براى خواستگارى نزد عبدالله بن جعفر آمد. عبدالله گفت :
-
اختیار زنان ما با حسن بن على علیه السلام است ، دخترم را از او خواستگارى کن !
مروان به حضور امام حسن علیه السلام رسید و دختر عبدالله را خواستگارى کرد.
امام حسن علیه السلام فرمود:
-
هر کسى را در نظر دارى دعوت کن تا من نظرم را در آن جمع بگویم .
او نیز بزرگان طایفه بنى هاشم و بنى امیه را دعوت کرد و همه حاضر شدند.
مروان در میان جمع برخاست و پس از حمد و ثناى خداوند چنین گفت :
-
معاویه به من فرمان داده تا زینب دختر عبدالله بن جعفر(33) را براى یزید بن معاویه با این شرایط خواستگارى کنم :
هر اندازه پدرش مهریه تعیین کند، مى پذیریم .
هر قدر پدرش قرض داشته باشد او را ادا مى کنیم .
این وصلت موجب صلح بین دو طایفه بنى امیه و بنى هاشم مى گردد.
یزید بن معاویه فردى است که نظیر ندارد! به جانم سوگند، افتخار شما به یزید بیشتر از افتخار یزید به شماست !
یزید کسى است که به برکت سیماى او از ابر طلب باران مى شود!
آن گاه سکوت نمود و کنار نشست .
امام حسن پس از اینکه حمد و ثناى خداى را بجاى آورد به مروان فرمود:
اما در مورد مهریه ، ما هرگز در تعین مهریه براى دختران و بستگان پیغمبر از سنت آن حضرت  تجاوز نمى کنیم .
و در مورد اداى قرض هاى پدرش ؛ چه وقت زن هاى ما قرض هاى پدرانشان را داده اند که چنین مطلبى پیشنهاد شود!
درباره صلح دو طایفه باید بگویم :دشمنى ما با شما، براى خدا و در راه خدا است ، بنابراین براى دنیا با شما صلح نمى کنیم
در مورد اینکه افتخار ما به وجود یزید بیشتر از افتخار یزید به ما است ، اگر مقام خلافت بالاتر از مقام نبوت است ، ما باید بر یزید افتخار کنیم و اگر مقام نبوت بالاتر از مقام خلافت است او باید به وجود ما افتخار کند.
اما اینکه گفتى به برکت چهره یزید، از ابر طلب باران مى شود، این مقام فقط به محمد و خاندان محمد صلى الله علیه و آله وسلم منحصر است که از برکت چهره نورانى آنان طلب باران مى شود.
صلاح ما این است که دختر عبدالله را به ازدواج پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم و من هم اکنون او را به ازدواج قاسم در آوردم ، و مهریه اش را زمین مزروعى که در مدینه دارم قرار دادم ... همین زمین مزروعى زندگى آنان را تاءمین مى کند و دیگر نیازى به دیگران نیست .
مروان گفت :
-
اى بنى هاشم ! آیا این گونه با ما رو به رو مى شوید و به سخنان ما پاسخ مى دهید و صریح کارشکنى مى کنید؟
امام حسن علیه السلام فرمود:
-
آرى ! هر یک از این پاسخ ‌ها، در برابر هر یک از مواد سخنان شما است .
مروان از گرفتن جواب مثبت ، ماءیوس شد و ماجرا را در ضمن نامه اى براى معاویه ، نوشت .
معاویه گفت :
-
ما از ایشان خواستگارى کردیم ، جواب منفى به ما دادند، ولى اگر آنان از ما خواستگارى کنند، جواب مثبت خواهیم داد!
 بحار، ج 44، ص 119، 120


 


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در سه شنبه 87/3/7 و ساعت 8:21 عصر | نظرات دیگران()


زمانی که امام موسی کاظم به امامت رسید برادر او عبدالله افطح که سن بیشتری داشت ادعای امامت
کرد امام کاظم (ع) دستور داد تا هیزمهای فراوانی را در وسط منزل او جمع کردند :آنگاه بدنبال برادرش عبدالله فرستاد تا نزد او آید. عبدالله آمد و نزد امام نشست امام دستور داد تا هیزمها را آتش بزنند آتش بزرگی شعله ورشد و همه هیزمها را در بر گرفت. مردم نمی دانستند امام کاظم چه هدفی را از کار خود دنبال می کند وقتی هیزمها سرخ شد امام در وسط آتش رفت و نشست و تا یک ساعت از درون آتش با مردم سخن می گفت آنگاه بلند شد و به درون جمعیت آمد و به برادرش عبدالله گفتند اگر گمان داری که امام بعد از پدرت هستی در آتشها بنشین! رنگ عبدالله تغییر کرد و در حالی که ردایش بر روی زمین کشیده می شد از منزل امام کاظم بیرون آمد.


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در جمعه 87/3/3 و ساعت 1:42 عصر | نظرات دیگران()

خواص سیب  
خواصى که پیشوایان اسلام در مورد سیب بیان فرموده اند، عبارتند از:
1- قال ابو عبدالله (ع ): التفاح نضوح المعدة
امام صادق (ع ) فرمود سیب مایه ترشح معده است .
سیب دهان را ضد عفونى مى کند، اسید اوریک و دیگر سموم را که جمع شده اند حل کرده و غده هاى بزاق دهان و ترشحات عصیر معدى را تقویت مى کند به این جهت سیب براى اشخاصى که در یک جا نشسته اند و حرکت نمى کنند بسیار مفید است
کسانى که نفس بدبویى دارند و خود و اطرافیان خویش از این موضوع در زحمت مى باشند باید یک ربع ساعت جعفرى بجوند و بعد تفاله هاى آن را از دهان بیرون بیندارند و یک سیب درختى را در دهان خوب جویده و بخورند
2- در اسلام دستور داده شده که قبل از خوردن سیب آنرا ببوئید.
عن الباقر(ع ): اذا اردت اکل التفاح فشمه ثم کله
امام باقر(ع ) مى فرماید: هر وقت خواستى سیب بخورى اول آنرا بو کن و سپس بخور.
بوئیدن سیب موجب نشاط و فرح مى گردد، و در ضمن باید توجه داشت موادى که در سیب تاره موجود است در آب سیب و کمپوت آن موجود نیست .
سیب سنگ کیسه صفرا و کلیه ها را حل مى کند
3- خاصیت ضد تب . (البته تبى که از گریپ و سرما خوردگى باشد.
عن الصادق (ع ): اطعموا محمومیکم التفاح فما من شى ء انفع من التفاح
به تب داران سیب بدهید، زیرا چیزى بهتر از آن نیست
.
هنگامى که مبتلا به گریپ سخت و مزمنى شده اید مدت دو یا سه روز رژیم سیب بگیرید و در این مدت فقط سیب را رنده کنید و بخورید. و از مصرف هر غذاى دیگر خود دارى کنید
4-  خاصیت ضد وبایى سیب .
شخصى بنام ابو یوسف مى گوید :در مکه بودیم وبا آمد همه مردم گرفتار آن شدند. من نیز گرفتار شدم به امام موسى ابن جعفر(ع ) نوشتم و خواستار مداواى آن گردیدم در جواب مرقوم فرمودند سیب بخور، خوردم و شفا یافتم .
از علائم مرض وبا، اسهال ، و استفراغ است و دانشمندان غذایى تاءثیر فوق العاده سیب را در ضد اسهال بودن آن شرح داده اند.
سیب براى امراض حصبه اى ، اسهال و اسهال خونى و ورم امعاء بسیار نافع است ، اسهال را بخوبى معالجه مى کند، و از طرفى مانع سوء هضم شده و به این ترتیب معده را منظلم مى سازد
براى مبارزه با دل بهم خوردگى و پیچش دل و استفراغ ، کوه گرفتگى ، دریا زدگى و هوا زدگى و ویار زنهاى آبستن ، بسیار اثر نیکو دارد و حربه برنده اى است
4- آرد سیب ، براى جلوگیرى از خون دماغ و سمومات .
در این مورد شخصى بنام ابن بکیر نقل مى کند:در شهر مدینه مبتلا به خون دماغ شدم ، دوستان من خدمت امام جعفر صادق (ع ) رفتند، و از آن حضرت داروى آنرا خواستند، حضرت فرمود به او آرد سیب توام با آب بخورانید، پس من آشامیدم و خون دماغ قطع شد.
براى تهیه آرد سیب باید سیب را خشک کرد و سپس آرد نمود.
سیب خشک علاوه بر جلوگیرى از ترشح زردابه میکربى ، دافع سموم (اسید اوریک کلسترل و...) نیز مى باشد
و از این رو در روایت دیگر امام ششم (ع ) آرد سیب را براى دفع سموم تجویز فرموده چنین مى گوید:
من براى شخص مسموم دوایى بهتر از آرد سیب نمى شناسم
5- سیب را امام ششم (ع ) براى خیلى از امراض بطور عموم نیکو دانسته است چنانکه مى خوانیم .
لو یعلم الناس ما فى التفاح ماداووامرضاهم الا به
اگر مردم مى دانستند که خداوند در سیب چه خواصى قرار داده مریضهاى خود را با سیب مداوا مى کردند.
براى آنکه بدانیم ارزش غذایى و دارویى سیب منحصر بآنچه گفته شد نمى باشد خوبست مصارف سیب را براى معالجه ها در اینجا یاد آور شویم :
سیب یکى از بهترین میوه هاى معجزه آسا است . زیرا هم خاصیت خنثى کردن سم و هم قدرت غذایى دارد سیب به علت داشتن مواد قلیایى ، اسید اوریک را حل مى کند و ترشحات غدد بزاق و معده را مساعت و متعادل مى سازد، براى معالجه مرض چاقى بسیار نیکو است . و همچنین براى بیماران کبدى ، معده اى ، مجارى ادرار و سینه درد، نافع مى باشد، بعلت داشتن فسفر، اعصاب و مغز را تقویت مى کند... ادرار را زیاد مى کند، مجارى ادرار و معده و سینه را باز و زهکشى مى نماید.
سیب براى مبتلایان بمرض مفاصل ، زیاد تجویز مى شود سنگهاى کلیه را دفع مى نماید، بوسیله املاح خود، آلبومین غذا و نسوج را از بین مى برد. براى سینه و مجارى تنفس بسیار نافع است ، پخته آن براى هضم غذا مفید بوده و سوء هاضمه را از بین مى برد
سیب ، پماد زخمها 
سیب را با روغن مایع نباتى مخلوط کرده و روى زخم و جراحات مختلف گذارده ، جراحات را مداوا مى کند، بهمین جهت است که کلمه پوماد از کلمه پوم که بمعنى سیب است مشتق شده است .
اگر سیب را در هاون انداخته و بکوبند و آنرا در شیره خودش بپزند مرهمى را بوجود خواهد آورد که زخمهاى خیلى شدید و سخت را معالجه و درمان خواهد نمود.
آب سیب را اگر به مقدار مساوى با روغن زیتون مخلوط کنند داراى همان خواص براى معالجه انواع زخمها مى باشد.


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در سه شنبه 87/2/31 و ساعت 2:11 عصر | نظرات دیگران()

 امام صادق علیه السلام مى فرماید:
زن زیبایى را روز قیامت در دادگاه عدل الهى حاضر مى کنند که بخاطر جمال و زیبایى خود به گناه افتاده است ؛ مى پرسند:
چرا گناه کردى ؟
در پاسخ مى گوید:
خدایا! چون مرا زیبا آفریدى به این جهت به گناه آلوده شدم . خداوند دستور مى دهد مریم را مى آورند، و به آن زن گفته مى شود که تو زیباتر بودى یا مریم ؟ در حالى که او را زیبا آفریدیم ، اما، او به خاطر جمال خود فریب نخورد.
آنگاه مرد صاحب جمالى را در دادگاه حاضر مى کنند که بخاطر زیبایى خود به گناه آلوده شده است مى گوید:
پروردگارا! مرا زیبا آفریدى و زنان به سوى من میل و رغبت پیدا کردند و مرا فریفتند و گرفتار گناه گشتم . در این وقت یوسف علیه السلام را مى آورند و به او مى گویند:
تو زیباتر بودى یا یوسف ؟ ما به او جمال و زیباى دادیم ولى فریب زنان نخورد!!
سپس صاحب بلا را مى آورند که به خاطر بلاها و گرفتارى هایش معصیت کرده است . او هم مى گوید:
خداوندا! بلاها و مصیبت ها را بر من سخت کردى لذا به گناه افتادم . در این موقع ایوب علیه السلام را مى آورند و به آن شخص مى گویند:
بلاى تو سخت تر بود یا بلاى ایوب ؟ در صورتى که ما او را به بلاى سخت مبتلا کردیم اما مرتکب گناه نشد.!
بحار: ج 7، ص 285. و ج 12 ص 341
................................................................................................................................
ایام فاطمیه رو به همه ی محبان ریحانه نبی اکرم ،فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت عرض می کنم.
این شعر رو به همه ی شما عزاداران تقدیم می کنم ولی با احساس بخونید(شاعرش منتظر نقد شاعرانه ی شماست ولی بی انصافی نکنید دست اول دومشه)یا علی

                     در غمکده ی عشق علی، غیر خدا یار نبود

                    یک گلی پرپر شده با صورت و روی کبود

                    ناجوانمردی به ناحق، درب منزل را شکست
                     پشت درهای شکسته یک گل پرپر نشست

                     روی سینه از خجالت آب شد مسمار در

                     سرخ شد دیوار و در ، زخمی شده پهلو و بر

                      می چکد روی زمین ، اشک های مهجبین

                     مضطرب از ناله هایش ساحت روح الامین

                           یک طرف شیر خدا با دست بسته

                           یک طرف دخت نبی با قلب خسته

                           یک طرف یک مادر پهلوشکسته

                           یک طرف بنت علی با غم نشسته

                          در کنار کودکان خوابیده است

                           در غم ترک علی نالیده است

                          گرچه او از پیش حیدر می رود

                        اشک ریزان، سوی مادر می رود

                       گرچه او از طفل ها می شد جدا

                       خنده بر لب در وصالش با خدا


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در دوشنبه 87/2/30 و ساعت 12:40 صبح | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 14
مجموع بازدیدها: 273996
جستجو در صفحه

محتوای لینکها مورد تایید نیست
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
در انتظار آفتاب
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
جاده های مه آلود
گل نیلوفر
حبل المنتین
.:: بوستان نماز ::.
تخریبچی ...
****شهرستان بجنورد****
مشاور
عشق الهی
در محضر مولی علی
آقا شیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
سفیر دوستی
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

ما صاحبی داریم
.: شهر عشق :.
بوی سیب
سبحان
بچه های خدایی
شبستان
عشق
اواز قطره
به یاد شهدا
شبکه های کامپیوتری رجیستری ویروس نویسی
.:مطالب جدید18+ :.شاه تورنیوز+شاه تورخبر+شاهتورنیوز+شاه طورنیوز
آتیه سازان اهواز
رویابین
پرواز را به خاطر بسپار
کشکول
نوری چایی_بیجار
نقاشی های الیکا یحیایی
فرجی دیگر
منطقه ممنوعه
کبو ترانه .... تا بام ملکوت
قوطی عطار
حفاظ
احساس ابری
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
کوثر بیکرانه، بانوی آب و آئینه
سلام بر عزیز دل حیدر
* امام مبین *
حاج آقا مسئلةٌ
رنگارنگ
مذهبی - سیاسی - فرهنگی
مذهبی - سیاسی - فرهنگی
حدائق ذات بهجة
صهبا
بانو بلاگ
پوست کلف
کانون لشکر فرهنگی یوسف زهرا
کجایید ای شهیدان خدایی
چهارده معصوم
اولی الابصار
حریم یاس
ضحی
احادیث
زیر آسمان خدا
دنیا به روایت یوسف
طبیب عشق....
آینه
آسمان عطش
خدای که به ما لبخند میزند
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
امام زاده های ایران سلام الله علیها
دوستی با خدا
نظامی والا و ولایی
ای که مرا خوانده ای....... راه نشانم بده
دریادل تنها
تازه ها
ای تشنه لب
من و او
قرارمون تو آسمون
عدالت جویان نسل بیدار
جزتو
محتوای لینکها مورد تایید نیست
خبر نامه