ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: جمعه 103 فروردین 10

پاهایش یخ کرده بود زیرپتو تیک تیک می لرزید از بس گریه کرده بود بالشتش خیس شده بود عین بچه ها هق هق می زد اما یواش تا صدایش را کسی نشنود دستانش را به سوی آسمان برد و زیر لب زمزمه کرد نمی دانم به خدا چه چیزی گفت که آرام شد ،آرام که شد دوباره یادش افتاد که نماز صبحش قضا شده است آدمی نبود که در نماز سهل انگاری کند،هر وقت گناه بزرگی می کرد نمازش قضا می شد. بغض گلویش را گرفت این دفعه نتوانست یواش گریه کند ،های های زد زیر گریه.... به پهنای صورت اشک می ریخت و هی خدا را صدا می کرد ،انقدر ضجه می زد تا خدا دوباره صدایش را بشنود.صدای یا الله یا الله اش قطع نمی شد پدر به سراغش آمد،با همان دست های مهربان همیشگی اش فرزند را در آغوش  کشید،با چشمان ترش پدر را نگاه کرد و گفت :
بابا دوباره نماز صبحم قضا شده،نمی دونم باز چه گناهی کردم؟پدر اندکی با او نشست و به او آرامش داد و بعد گفت: اعمال دیروزت رو زیر و روئ کن ببین چی کار کردی؟پدر اتاقش را ترک کرد برای چند دقیقه به فکر فرو رفت یا دش آمد دیروز افشای سر کرده است و آبروی کسی را برده است.
 دوباره به سجده افتاد......................

 نوشته شده توسط کل من علیها فان در پنج شنبه 88/9/12 و ساعت 5:55 عصر | نظرات دیگران()

دستش می لرزید . کارد و سیب را به زور در دستانش قرار می گرفت زیاد حرف نمی زد جز در حد معقول، پیر و جوان مبهوتش بودند و با چشمهایشان حرکاتش را تعقیب می کردند دلش می خواست از آن همه آدمی که دور و برش را گرفته اند فرار کند وبه یک مکان آرام و ساکت به دور از نگاه های عجیب و غریب پناه ببرد در فکر راه چاره ای برای رهایی از مخمصه بود که انگار چاقو هم امانش نداد دستش برید،نگاه ها حساس تر شد مگر چه گناهی کرده بود؟چرا همه ی بدبختی های عالم مال او بود؟مگر خدا فقط یک بنده برای آزمایش دارد؟چرا من؟برای دو دقیقه با خود عهد کرد هیچ نگوید و فقط نعمت هایش را بشمارد: خدای قادر،مادر مهربان پدر دلسوز، هوش بالا، ثروت .......... شمرد و شمرد وقتی دید تمام شدنی نیست شرمنده شد ،دلش از ناسپاسی هایش گرفت بغضش ترکید و همان جا جلوی مردم به سجده رفت و از این که به خاطر پای لنگانش کفر نعمت کرده بود از خدا طلب بخشش خواست


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در دوشنبه 88/8/25 و ساعت 10:20 صبح | نظرات دیگران()

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد    

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند

در واقعیت وجود ندارند!!!

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده

افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند

یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است

یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد....


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در یکشنبه 88/8/17 و ساعت 3:39 عصر | نظرات دیگران()

مامان
بعله ؟
من می خوام به دنیا بیام
باشه
مامان
بعله ؟
من شیر می خوام
باشه
مامان
بعله ؟
من جیش دارم
خب
مامان
بعله ؟
من سوپ خرچنگ می خوام
چشم
مامان
بعله ؟
من ازون لباس خلبانیا می خوام
باشه
مامان
بعله؟
من بوس می خوام
قربونت بشم
مامان
جونم ؟
من شوکولات آناناسی می خوام
باشه
مامان
بعله ؟
من دوست می خوام
خب
مامان
بعله ؟
من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی
چشم
مامان
بعله ؟
من یه مهمونی باحال می خوام
باشه عزیزم
مامان
بعله ؟
من زن می خوام
باشه عزیز دلم
مامان
بعله ؟
من دیگه زن نمی خوام
اوا ... باشه
مامان
.. بعله
من کوفته تبریزی می خوام
چشم
مامان
بعله ؟
من بغل می خوام
بیا عزیزم
مامان
بعله ؟
مامان
بعله
مامان
.... جونم ؟
مامان حالت خوبه
آره
مامان ؟
چی می خوای عزیزم
تو رو می خوام .. خیلی
....
************************
بابا
بعله ؟
من می خوام به دنیا بیام
به من چه بچه .. به مامانت بگو
بابا
هان؟
من شیر می خوام
لا اله الا الله
بابا
چته ؟
من ازون ماشین کوکی های قرمز می خوام
آروم بگیر بچه
بابا
اههههه
من پول می خوام
چی ؟؟؟؟ !!!
بابا
اوهوم ؟
منو می بری پارک ؟
من ماشینمو نمی برم تو پارک تو رو ببرم ؟
بابا
هان ؟
من زن می خوام
ای بچه پررو .. دهنت بو شیر می ده هنوز
بابا
.....
من جیش دارم
پوففف
بابا
درد
من زن نمی خوام
به درک
بابا
بلا
تقصیر تو بود که من به دنیا اومدم یا مامان
تقصیر عمه ات
بابا
زهرمار
من یه اتاق شخصی می خوام
بشین بچه
بابا
مرض
منو دوس داری
ها ؟
بابا
....
بابا
خررر پفففف
بابا
خفه
بابا
دیگه چته ؟
من مامانمو می خوام
از اول همینو بگو ...
-------------------------------------------------
بسم الله و سلام
این مطلب رو چند وقت پیش توی یه سایتی دیدم فکر کردم بد نیست برای تنوع هم که شده تو وبلاگم بیارم تا هم یه تفریحی بکنید و هم نقد من رو نسبت به این نوشته بخونید ((نظرم که نمی دید دیگه چه میشه کرد؟؟؟؟))
من که حال کردم وقتی این نوشته ی طنز رو خوندم چون واقعا چیزی شبیه به واقعیته،تقریبا همه ی مامانای امروزی بچه ها رو به همین روش تربیت می کنن و اصلا توجهی به آینده ی اونا ندارن،اگه فکرش رو بکنید ماها که یه دره سنمون بیشتره و تو زمان جنگ و بعد از جنگ بدنیا اومدیم چند تا خاطره از نداری و فقر خانواده یادمون میاد این مسئله دامنگیر همه بود تا تقریبا ده سال پیش که دوره ی بچه ننه های امروزیه،ماها که تو اون شرایط بزرگ شدیم چقدر متوقع بار اومدیم و اگه برنج طارممون بشه پاکستانی صدامون در میاد چه برسه به این تربیتای جدید ،عرضم به حض.ر از وقتی که تربیت بچه فقط منحصرا برای خانم ها شده و پدر هیچ دخالتی توی تربیت نداره بهتر از این نمیشه،تربیت وقتی بر مبنای اسلام نباشه و فقط از روی هوی و هوس باشه بچه رو زیاده خواه و لوس و از خود راضی می کنه وقتی 1 ملیون میدی بچه رو تو یه مدرسه ی غیر انتفاعی می ذاری فردا بچه چنان رو کولت سوار شه که حالشو ببری نمونش تو خونه ی ما موجوده من دیدم که می گم از روی نظر شخصیم نیست. تو هیچ کتاب روانشناسی حتی روانشناسی ارپایی نوشته نشده که همه چی رو در اختیار طرف بذارید. البته تقصیر مردا هم هست که کوتاهی می کنن و خودشونو وارد تربیت بچه نمی کنن نه به پدرای 40-50 سال پیش که پدر سالاری بود نه به پدرای امروزی که بی تفاوتند. ولی بیشترش تقصیر مادره همش مادر.................

 نوشته شده توسط کل من علیها فان در دوشنبه 88/8/11 و ساعت 9:34 عصر | نظرات دیگران()

اگه می خواید بدونید داطلبه یعنی چی باسد عرض کنم اسمیه که خودم اختراع فرمودم و تلفیقی از کلمه ی دانشجو و طلبه هست که امیدوارم اسم خوبی باشه چون کلمه ی دیگه ای به ذهنم نیومد،انقدرم همتون بی معرفتید که یه تبریک خشک و خالی هم نمی گید،باشه نوبت ما هم می رسه بالاخره دارم براتون اگرچه شما هم تبریک نگید بازم مبارکمه ،یا علی
 نوشته شده توسط کل من علیها فان در پنج شنبه 88/6/19 و ساعت 1:32 صبح | نظرات دیگران()

بسم الله
سلام علیکم،طاعات و عبادات قبول،پیشاپیش میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام رو خدمت آقا امام زمان و شیعیان آن حضرت تبریک عرض می کنم 
چند روز پیش یک اتفاق بامزه ای برام افتاد که دلم می خواد از دید خودم نقدش کنم.........
چند وقتی بود که یک بنده ی خدایی پیله کرده بود به آیدی من و هی من و اد می کرد منم چون بنا به سلیقه ی شخصیم با هیچ کس چت نمی کنم درخواست این بنده ی خدا رو رد می کردم خلاصه یه شب وقتی  داشتم مثل همیشه وبلاگ گردی می کردم مسنجرم رو باز کردم ببینم ایمیلی آف لاینی چیزی ندارم که دیدم آره دوباره اد کرده.........منم مثل دفعات قبل درخواستشو رد کردم ولی ای دل غافل طرف آنه!!!!!!!!حالا هی التماس که تو رو خدا بیا دو کلمه چت کن نامحرمم بود که دیگه بدتر!!!!!گفتم آخه شما نامحرم هستید احتمال خطا زیاده می گفت نه من عاشق امام حسینم آیدی شما هم می گه شما هم عاشق امام حسینید دو تا عاشق امام حسین که گناه نمی کن گفتم  من شرعا جایز نیستم  اگه من و شما به اسم عشق به ابی عبدالله به گناه افتادیم(فرضا)فردا چه جوری رومون میشه تو قیامت تو صورت امام نگاه کنیم؟ گفت تو رو خدا و اینااااا بیا در مورد امام حسین حرف بزنیم منم گفتم اگه تو انقدر سینه سوخته ی امامی برو با هم جنس خودت در این مورد صحبت کن چرا میای با یه نا محرم حرف بزنی که بعدا منجر به خیلی چیزا بشه خلاصه یه چند کلمه ای نوشتم و هی بهش گفتم نذارید به شخصیتتون توهین بشه و ایگنورتون کنم در آخر امر از اونجایی که زبون من رو نمی فهمید مجبور شدم علی رغم میل باطنیم آره دیگه ایگنورش کردم.........
..........................................................................................
پ ن . هستند کسانی که با این اسم و اسامی جلو میان و بعد آدم رو بیچاره می کنن گفتم یه وقت رکب نخورید!!!!!!از نزدیکان من تجربه کردند و بد جوری گرفتار شدند البته من در مورد این مورد به خصوص منطوری نداشتم کلی می گم
پ ن2.دلتون بهش نسوزه چون چرت و پرت زیاد می گفت
پ ن3.تعصبی هم خودتی!!!!!!
یا علی


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در جمعه 88/6/13 و ساعت 7:44 صبح | نظرات دیگران()

امام صادق علیه السلام مى فرماید:شنیده بودم شخصى را مردم عوام تعریف مى کنند و از بزرگى و بزرگوارى او سخن مى گویند، فکر کردم به طورى که مرا نشناسد، او را از نزدیک ببینم و اندازه شخصیتش را بدانم .یک روز در جایى او را دیدم که ارادتمندانش اطراف وى را گرفته بودند. من هم صورت خود را پوشانده ، به طور ناشناس ‍ در گوشه اى ایستاده بودم و رفتار او را زیر نظر داشتم .
 او قیافه عوام
فریبى به خود گرفته بود و مرتب از جمعیت فاصله مى گرفت تا آنکه از آنها جدا شد. راهى را پیش گرفت و رفت . مردم نیز به دنبال کارهایشان رفتند.من به دنبال او رفتم ببینم کجا مى رود و چه مى کند.طولى نکشید به دکان نانوایى رسید، همین که صاحب دکان را غافل دید، فهمید نانوایى متوجه حرکات او نیست ، دو عدد نان دزدید و زیر لباس ‍ خویش مخفى کرد و به راه خود ادامه داد.من تعجب کردم ، با خود گفتم شاید با نانوا معامله دارد و پول نان را قبلا داده یا بعدا خواهد داد
.
از آنجا گذشت و به انارفروشى رسید مقدارى جلوى انارفروش ایستاد. همین که احساس کرد به رفتار او متوجه ندارد، دو عدد انار برداشت و به راه افتاد.تعجبم بیشتر شد! باز گفتم شاید با ایشان نیز معامله داشته است ، ولى با خود گفتم :اگر معامله است چرا رفتارش مانند رفتار دزدهاست . وقتى که احساس ‍ مى کند متوجه نیستند، آنها را برمى دارد.همچنان در تعجب بودم ، تا به شخص بیمارى رسید. نانها و انارها را به او داد و به راه افتاد. به دنبالش رفتم ، خود را به او رسانده ، گفتم بنده خدا! تعریف شما را شنیده بودم و میل داشتم تو را از نزدیک ببینم اما امروز کار عجیبى از تو مشاهده کردم ، مرا نگران نمود. مایلم بپرسم تا نگرانى ام برطرف شود.گفت : چه دیدى ؟گفتم از نانوا دو عدد نان دزدیدى و از انارفروش هم دو عدد انار سرقت کردى .مرد، اول پرسید:تو که هستى ؟
امام:از فرزندان آدم از امت محمد صلى الله علیه و آله .
- مرد: از کدام خانواده ؟
-امام
:از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله
.
مرد: از کدام شهر؟
امام : از
مدینه
.
مرد: تو جعفربن محمد هستى ؟
امام : آرى ، من جعفربن محمدم
.

مرد
:افسوس این شرافت نسبى هیچ فایده اى براى تو ندارد.زیرا این پرسش تونشان مى دهد تو از علم و دانش جد و پدرت بى خبرى و از قرآن آگاهى ندارى ، اگر از قرآن آگاهى داشتى به من ایراد نمى گرفتى و کارهاى نیک را زشت نمى شمردى .
امام :از چه چیز بى خبرم ؟
مرد: از قرآن

امام:مگر قرآن چه گفته ؟
مرد:مگر نمى دانى که
خداوند در قرآن فرموده ((من جاء بالحسنة فله عشر امثلها و من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها)) هر کس کار نیک بجاى آورد، ده برابر پاداش دارد و هر کس کار زشت انجام دهد، فقط یک برابر کیفر دارد.با این حساب وقتى من دو عدد نان دزدیدم دو گناه کردم و دو انار هم دزدیدم دو گناه انجام دادم ، مجموعا چهار گناه مرتکب شده ام ،اما هنگامى که آنها را صدقه در راه خدا دادم در برابر هر کدام از آنها ده ثواب کسب کردم ، جمعا چهل ثواب نصیب من شد. هرگاه چهار گناه از چهل ثواب کم گردد. سى و شش ثواب باقى مى ماند. بنابراین من اکنون سى و شش ثواب دارم .
این است که مى گویم شما از علم و دانش بى خبرى
امام : مادرت به عزایت بنشیند،
تو از قرآن بى خبرى ، خداوند مى فرماید ((انما یتقبل الله من المتقین ))خداوند فقط از پرهیزگاران مى پذیرد. تو اولا دو عدد نان دزدیدى ، دو گناه کردى و دو عدد انار دزدیدى ، دو گناه دیگر انجام دادى ، روى هم چهار گناه مرتکب شدى . و چون مال مردم را بدون اجازه به نام صدقه به دیگرى دادى ، نه تنها ثواب نکردى ، بلکه چهار گناه دیگر بر آن افزودى . مجموعا هشت گناه شده ، نه این که در مقابل چهار گناه ، چهل ثواب کرده باشى
.
آن مرد سخنان منطقى را نپذیرفت ، با من به بحث و گفتگو پرداخت من نیز او را به حال خود گذاشته ، رفتم.
 
امام صادق علیه السلام وقتى این داستان را براى اصحابش نقل کرد، فرمود:این گونه تفسیرها و توجیهات غلط در مسایل دینى سبب مى شود که عده اى خود گمراه شوند و دیگران را هم گمراه کنند.
داستانهای بحارالانوار جلد 4
.....................................
بسم الله و سلام
ماه مبارک رمضان را به همه ی شیعیان جهان علی الخوص عاشقان و منتظران ولی عصر(ارواحنا فداه) تبریک عرض می کنم و برای همه ی شما روزه داران از این ضیافت الهی بهترین نصیب را آرزومندم
بد به حال کسی که در این ماه در برابر فرمان خدا قد علم کنه و در برابر تکلیف الهی عصیان کنه و از این امتحان روسیاه بشه و ایمان خودش رو به اندکی آب و غذا بفروشه.
به این روایت هم باید توجه کرد که در آخرالزمان نگه داشتن ایمان برای مومنین مثل نگه داشتن گلوله ی آتشین در دست است
ماه مبارک رمضان نیستم به شما هم توصیه می کنم در این ماه کمتر بیاید، برامون بهتره
موفق باشید
یا علی


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در جمعه 88/5/23 و ساعت 6:26 صبح | نظرات دیگران()

بسم الله و سلام
بعد از مدت ها دوباره به عرصه ی اینرنت و وبلاگ نویسی رو آوردم اما این بار انشا الله با دید بازتر و معقولانه تر!
تازگی ها مد شده که وبلاگ نویس ها وقتی می خوان در مورد امام زمان( ارواحنا فداه) مطلب بنویسن و یا درد دل کنن با یک حالت نا امیدی و رویایی از امام یاد می کنن و یک جملاتی و شعر هایی می نویسن که آدم وقتی می خونه عوض اینکه متنبه بشه و سعی در طهارت نفسش بکنه و خودش رو برای ظهور آماده کنه، ناامید میشه و فکر می کنه دیگه امام رو نمی بینه و شایدم به وجود حضرتش شک می کنه ،می خواین یکی از این مطلبا رو براتون بنویسم :
 گفته بودم که نیایی، چون اینجا کسی به راه تو چشم انتظار نیست.. یا هم اگر که هست ولی بی قرار نیست..
مضمون این شعر رو جاهای دیگه هم شنیدم که مثلا آقا تو را به جان مادرت نیا چون که ما مثل کوفی ها می مونیم تو را به خدا نیا!!!
آخه برادر من خواهر من این چه طرز مطلب نوشتنه؟مطلب نداری خوب به روز نکن نمی تونی درد دل کنی خوب نکن مجبوری مگه این طوری بنویسی؟عوض اینکه بنویسی : بنفسی انت من نازح ما نزح عنا ،(آقا جان به جانم قسم که تو از افکارم دوری اما ابدا از ما جدا نیستی)
عوض اینکه بنویسی: یا امام زمان از روی شما به سبب گناه هام شرمنده ام اما امید به فضل و کرم شما دارم آقا،امید دارم که ولمون نمی کنی،امید دارم ناله هامون رو بی جواب نمی ذاری امید دارم که روی مبارک شما رو می بینم امید دارم که چشمهام به نور وجودت روشن می شه امید دارم......... ، ور میداری می نویسی نیا چون که ما بدیم و سعی در اصلاح خودمون نداریم و انقدر در گناهان غوطه وریم که لایق درک تو نیستیم !
بچه ها وظیفه ی ما امیدواری به همدیگست،وظیفمون اصلاح نفسمونه،وظیفمون کمک به اصلاح همدیگست نه این جملات نا امیدوار کننده که مثل بیماری مهلک نابود کننده است و مثل خوره میفته تو وجودمون و در آخر تشکیک به وجود امام زمان رو در بر داره این نوشته ها هدف ها رو بی ارزش می کنه چشم های منتظران رو به یه سمت دیگه می بره
البته چش
می که به منتظر امام نیست اصلا چشم نیست و کسی که منتظر حضرت نیست بازنده است.
دوستان لظف کنید انگشتان مبارک رو برای گذاشتن نظر فعال کنید
یا علی

 

ما منتظریم


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در دوشنبه 88/5/19 و ساعت 12:8 صبح | نظرات دیگران()

انا لله و انا الیه راجعون 

 

 عزیز دلم رفت...

 

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند؟
در گذشت این صاحب ولایت  را به محضر امام زمان عج و شیفتگان و ارادتمندان و همچنین مریدان و ومقلدان ایشان تسلیت عرض

 می کنیم.


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در جمعه 88/3/1 و ساعت 1:48 عصر | نظرات دیگران()

بسم الله

سلام بر همه ی وبلاگ نویسان و وبلاگ خوان های محترم
یه چند وقتی در خدمتتون نیستم البته یه کم طولانی تر از همیشه
به امید خدا به پابوس امام هشتم می رم و بعد از اون امتحان حوزه و دانشگاه و ..................
به من دعا کنید که به هر چی  که مرضی خداست راضی بشم
یا علی


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در دوشنبه 88/1/31 و ساعت 10:51 صبح | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 14
مجموع بازدیدها: 273995
جستجو در صفحه

محتوای لینکها مورد تایید نیست
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
در انتظار آفتاب
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
جاده های مه آلود
گل نیلوفر
حبل المنتین
.:: بوستان نماز ::.
تخریبچی ...
****شهرستان بجنورد****
مشاور
عشق الهی
در محضر مولی علی
آقا شیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
سفیر دوستی
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

ما صاحبی داریم
.: شهر عشق :.
بوی سیب
سبحان
بچه های خدایی
شبستان
عشق
اواز قطره
به یاد شهدا
شبکه های کامپیوتری رجیستری ویروس نویسی
.:مطالب جدید18+ :.شاه تورنیوز+شاه تورخبر+شاهتورنیوز+شاه طورنیوز
آتیه سازان اهواز
رویابین
پرواز را به خاطر بسپار
کشکول
نوری چایی_بیجار
نقاشی های الیکا یحیایی
فرجی دیگر
منطقه ممنوعه
کبو ترانه .... تا بام ملکوت
قوطی عطار
حفاظ
احساس ابری
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
کوثر بیکرانه، بانوی آب و آئینه
سلام بر عزیز دل حیدر
* امام مبین *
حاج آقا مسئلةٌ
رنگارنگ
مذهبی - سیاسی - فرهنگی
مذهبی - سیاسی - فرهنگی
حدائق ذات بهجة
صهبا
بانو بلاگ
پوست کلف
کانون لشکر فرهنگی یوسف زهرا
کجایید ای شهیدان خدایی
چهارده معصوم
اولی الابصار
حریم یاس
ضحی
احادیث
زیر آسمان خدا
دنیا به روایت یوسف
طبیب عشق....
آینه
آسمان عطش
خدای که به ما لبخند میزند
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
امام زاده های ایران سلام الله علیها
دوستی با خدا
نظامی والا و ولایی
ای که مرا خوانده ای....... راه نشانم بده
دریادل تنها
تازه ها
ای تشنه لب
من و او
قرارمون تو آسمون
عدالت جویان نسل بیدار
جزتو
محتوای لینکها مورد تایید نیست
خبر نامه